آسمان ابریست نم نم بر سر و صورتم اشک می بارد
نانا جان دست در دست تو زیر درختان همیشه بهار قدم می زنم
اما تو مدت هاست که مرا درین پاییز رها کرده ای ، دیگر آسمان هم به حالم گریه می کند
برگ های زرد بر زمین ریخته اند ولی سرو همچنان سبز است و کاج استوار
نانا جان می دانی که درخت انار در پاییز میوه هایی از جنس خون می دهد
نانا جان می دانی که خون رنگ ماست
دستانم ز سرما خشکند پاهایم توان حرکت ندارند
ولی از درون گرم و پر توانم
این جاده را تا به آخر می روم تا به آنجا که آسمان زمین به هم می رسند
شاید تو زیر پناه درخت اناری نشسته باشی.......
س.شهریار
تهران 8/مهر/89
تقدیم به دوسته خوبم محمد حسین توکلی که در پاییز سرشار از زندگی می شود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر